https://wisgoon.com/p/QF5S0UBY19/تک پارتی-]/ پارت دومش
با تعجب به روبه روش نگاه کرد. باورش نمیشد، کسی که کل زندگیش رو باهاش گذرونده بود تبدیل شده بود به رقیب کل زندگیش.
با لکنت شروع کرد به حرف زدن
–:نه...ا...این نمیتونه واقعی باشه... نمیشه...نمیشه تو همون کسی باشی که همیشه به خونش تشنه بودم و همچنان کسی باشی که کل زندگیم بودی
:حالا که شده جونگکوک...میخوای چیکار کنی؟ تا صبح همین طوری بهم نگاه کنی و تکرار کنی باورم نمیشه؟ راه بیا پسر...حالا که شده ولی...سر یه چیز میتونم بهت قول بدم. من واقعا دوستت دارم...بعنوان کسی که دشمن خونیت میدونی.
_:از کجا بدونم راست میگی و همش یه هوس نبوده؟ کسی که عاشقش بودم و به تظاهر و مثال اون هم دوستم داشت از پشت این طوری بهم خنجر زد؟
نمیدونست چقدر دیگه توان تظاهر کردن رو داره تا ادامه بده و از نقشش بیرون نیاد...و بلاخره، نور قرمز و آبی همه جا رو گرفت و اسلحه جانگکوک رو سر ا.ت یا بهتره بگیم جسیکا، فرود اومد
_:یا...بهتره بگم من اون کسی بودم که خنجر زدم؟ ببینم...فکر کردی من آنقدر نفهمم که ا.ت اصلی رو قایم کردی و به خاطر هوس خودت رو جای اون زدی؟...اووو دال! اومدی تو ژله بندازی و خودت تو ژله افتادی! حواست باشه...خیلی از بزرگترین مافیاها...یکیش مثل من میتونه پلیس دربیاد!
زل زده بود بهش. باورش نمیشد که به همچین طله ی بزرگی افتاده در حالی که قرار بود کس دیگه ای رو توی ژله بندازه
_حالا...آدرس ا.ت خودم رو میدی...یا مجبور میشم همین جا زنده زنده بسوزونمت! آسونه برام!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خب....چطور بود؟ پارت ۳ هم میخواد یا نه؟ حمایت شه!
https://wisgoon.com/p.m_army درخواستیت ببخشید دیر شد
#سناریو
#تک_پارتی
#جونگکوک
با لکنت شروع کرد به حرف زدن
–:نه...ا...این نمیتونه واقعی باشه... نمیشه...نمیشه تو همون کسی باشی که همیشه به خونش تشنه بودم و همچنان کسی باشی که کل زندگیم بودی
:حالا که شده جونگکوک...میخوای چیکار کنی؟ تا صبح همین طوری بهم نگاه کنی و تکرار کنی باورم نمیشه؟ راه بیا پسر...حالا که شده ولی...سر یه چیز میتونم بهت قول بدم. من واقعا دوستت دارم...بعنوان کسی که دشمن خونیت میدونی.
_:از کجا بدونم راست میگی و همش یه هوس نبوده؟ کسی که عاشقش بودم و به تظاهر و مثال اون هم دوستم داشت از پشت این طوری بهم خنجر زد؟
نمیدونست چقدر دیگه توان تظاهر کردن رو داره تا ادامه بده و از نقشش بیرون نیاد...و بلاخره، نور قرمز و آبی همه جا رو گرفت و اسلحه جانگکوک رو سر ا.ت یا بهتره بگیم جسیکا، فرود اومد
_:یا...بهتره بگم من اون کسی بودم که خنجر زدم؟ ببینم...فکر کردی من آنقدر نفهمم که ا.ت اصلی رو قایم کردی و به خاطر هوس خودت رو جای اون زدی؟...اووو دال! اومدی تو ژله بندازی و خودت تو ژله افتادی! حواست باشه...خیلی از بزرگترین مافیاها...یکیش مثل من میتونه پلیس دربیاد!
زل زده بود بهش. باورش نمیشد که به همچین طله ی بزرگی افتاده در حالی که قرار بود کس دیگه ای رو توی ژله بندازه
_حالا...آدرس ا.ت خودم رو میدی...یا مجبور میشم همین جا زنده زنده بسوزونمت! آسونه برام!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خب....چطور بود؟ پارت ۳ هم میخواد یا نه؟ حمایت شه!
https://wisgoon.com/p.m_army درخواستیت ببخشید دیر شد
#سناریو
#تک_پارتی
#جونگکوک
۴.۰k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.